روزهای تاریک

تو روز و روزگار من بی تو روزای شادی نیست ... تو دنیای منی اما ... به دنیا اعتمادی تیست ...

روزهای تاریک

تو روز و روزگار من بی تو روزای شادی نیست ... تو دنیای منی اما ... به دنیا اعتمادی تیست ...

قسم

قسم به آخرین نگات
دلم شکست دلم چقدر به پات نشست
چشات همیشه خسته بود نگفت که دل نبسته بود
دلم چه ساده بود
نباید دیگه برگردی تو دوری از دلم
نگوحالت رو میفهمم نمیشه بگذرم
نباید دیگه برگردی تو دوری از دلم
من احساسم را بهت میگویم نباشی بهترم
واست مهم نبود یکی به یادت هست
همون که گفت کنارت هست
برید دلی که ساده بود
شکستم عاشقانه بود
دلم چه ساده بود
نباید دیگه برگردی
تو دوری از دلم
نگو حالت رو میفهمم
نمیشه بگذرم
نباید دیگه برگردی
من احساسم رو بهت میگم نباشی بهترم.........

تو بیا

توفقط بیا... امـشبـ هـیچـی نـمے خـوآهـم !نـه آغـوشـتـ رآنـه نـوازش عـآشقـآنـه اتـ رآنـه بـوسـه هـآے شـیریـنتـ...فقـطـ بـیـآمےخـوآهـم تـآ سحـر بـه چشـمـآن زیبــــایتـ خیـره بـمــآنـمهـمیـن کـآفـی استـبـرآے آرامـش قلبـــ بــی قـرآرمتـو فقـط بـیــآ . . . ...

کاش میدانستی

نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن


ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...


کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ...


کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم


و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است


میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...


کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم...


میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود


میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت ...

بیخیال من شو

برو و پشت سرت را هم نگاه نکن ،
از تو بیزارم ، بهانه هایت را برایم تکرار نکن
حرفی نزن ، بی خیال ، اصلا مقصر منم ، هر چه تو بگویی ، بی وفا منم!
نگو میروی تا من خوشبخت باشم ،
نگو میروی تا من از دست تو راحت باشم...
نگو که لایقم نیستی و میروی ،
نگو برای آرامش من از زندگی ام میروی....
این بهانه ها تکراریست ، هر چه دوست داری بگو ، خیالی نیست....
راحت حرف دلت را بزن و بگو عاشقت نیستم ،
بگو دلت با من نیست و دیگر نیستم!
راحت بگو که از همان روزاول هم عاشقم نبودی ،
بگو که دوستم نداشتی و تنها با قلب من نبودی
برو که دیگر هیچ دلخوشی به تو ندارم ،
از تو بدم می آید و هیچ احساسی به تو ندارم
سهم تو، بی وفایی مثل خودت است که با حرفهایش خامت کند،
در قلب بی وفایش گرفتارت کند ، تا بفهمی چه دردی دارد دلشکستن!
برو، به جای اینکه مرحمی برای زخم کهنه ام باشی ،درد مرا تازه تر میکنی!
حیف قلب من نیست که تو در آن باشی ،

تمام غمهای دنیا در دلم باشد بهتر از آن است که تو مال من باشی....
حیف چشمهای من نیست که بی وفایی مثل تو را ببینند ،
تو لایقم نیستی ، فکرنکن از غم رفتنت میمیرم!
برو و پشت سرت را هم نگاه نکن ، برو و دیگر اسم مرا صدا نکنبگذار در حال خودم باشم ، بگذار با تنهایی تنها باشم

باید باور کنیم

باید باور کنیم
تنهایی
تلخ‌ترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست،
روزهای خسته‌ای
که در خلوت خانه پیر می‌شوی...
و سال‌هایی
که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است.
تازه
تازه پی می‌بریم
که تنهایی
تلخ‌ترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست:
دیر آمدن!

دیر آمدن!

چقدر شیرین است رؤیای تو...

دیشب باز دلم تنگ تو شد
دیشب باز گریه کردم
دیشب باز شیرین تر از شیرین در  عشق بودم، و دیوانه تر از فرهاد در فراق
دیشب باز مجنون لبخند تو شدم و لیلای نگاهت
دیشب همه افسانه های عاشقی در من تبلور یافت
دیشب باز نقاشی کشیدم
نقاشی بودنت را
زیبا بود
نقاشی رفتنت را
تلخ بود
دیشب باز دلم را قربانی کردم
قربانی ر‌ؤیای تو
چقدر شیرین است رؤیای تو...

لباس عشق



گاهی نگاهش که میکنی
 میبینی دوستش داری، مهربان است و بی ریا...
در خیالت برای احساست به او، لباس عشق میدوزی!
 اما هرجور که اندازه میگیری میبینی به قدوقواره اش نمیخورد دلگیر میشوی، دوباره محاسبه میکنی اما...
 نه نمیشود،
قدوقامت احساست به او، به پای عشق نمیرسد دوباره اسیر تردید میشوی،
آرام آرام احساست را کنار میزنی ، و تنها میشوی...
 با پیراهنی که هنوز اندازه هیچکس نیست.


میگذرد

میگذرد روزی این شبهای دلتنگی ، میگذرد روزی این فاصله و دوری، میگذرد
روزهای بی قراری و انتظار ، میرسد همان روزی که به خاطرش گذراندیم
فصلها را بی بهار ، و از ترس اینکه بهم نرسیم شب تا صبح را اشک میریختم

قسمت بود

“قسمت بود”
.
که تا دل سپردم، دیگر نباشی !
.
.
.
این تنها حرفیست
که نبودنت را توجیه میکند
شاید هم،
.
مرا آرام . . .

متن زیبای عاشقانه عشق در قلب ما

هر شب مرا با خود میبری ، میبری به جایی که تاریک است و روشنایی آن تویی .
هرشب مرا به اوج میبری ، میرسیم به جایی که نگاهت همیشه آنجا بود .
ما یکی شده ایم با هم ، همیشگی شده عشقمان، بگو از احساست برای من . . .
همیشه میگویم تو تا ابد برایم یکی هستی ،
یکی که عاشقانه دوستش دارم ، یکی که برایم یک دنیاست . . .
دنیای زیبایی که درون آنم ، ببین یک دیوانه دائم نگاهش به چشمان توست ، من همانم !
ببین که حالم ، حال همیشگی نیست ، اینجا ، همینجایی که هستی باش، که قلبم بدون تو زنده نیست . . .
ما عاشقانه مانده ایم برای هم ، من برای تو هستم و تو برای من ،
تمام نگاهت را هدیه کن به چشمان عاشق من . . .
هر زمان فکر بی تو بودن میکنم نفسم میگیرد،
اگر نباشی قلبم بی صدا میمیرد،مثل حالا باش ،
مثل حالا عاشقانه دوستم داشته باش ، نه اینکه فردا بیاید و  بیخیال ما باش . . .
گفته بودم که با تو نفس میگیرم ، گفته بودم با تو در این زندگی تنها رنگ عشق را میبینم ،
رنگی به زیبایی چشمانت ، اگر دست خودم بود دنیا را فدا میکردم برای همیشه داشتنت
تو را با هیچکس عوض نمیکنم ، عشقت را همیشه
در قلبم میفشارم و به داشتنت افتخار میکنم
تو را که دارم دیگر تنهایی را در کنارم احساس نمیکنم ،
غم به سراغم نمی آید و دیگر به جرم شکستن اعتراف نمیکنم !
ما یکی شده ایم با هم ، گرمای زندگی با تو بیشتر میشود
و اینجاست که دیوانه میشود از عشقت دل عاشق من . . .